نمایشگاهـ گروهی نقاشی


by : x-themes

بهـ نامـ او

دیروز رفتمـ یهـ کلاسی،

ساعتـ چهار و بیستـ دقیقهـ کهـ برگشتمـ

بابامـ خوابـ بود

منمـ کلید نداشتمـ

گفتمـ: خبـ برمـ یهـ ذرهـ دور بزنمـ

تا بیدار بشنـ

اولـ رفتمـ کتابخونهـ پایینیهـ

پنجـ تا کتابـ گرفتمـ

بعد رفتمـ یهـ کتابخونهـ اونورتر ها

عضو شمـ، بستهـ بود

بعد رفتمـ کتابخونهـ فرهنگسرا

عضویتمـ رو تمدید کنمـ

داشتمـ بر می گشتمـ

گفتمـ: برمـ ببینمـ نمایشگاهـ چیهـ؟!

دو نفر یهـ نمایشگاهـ گروهی نقاشی زدهـ بودند

وای منو میگی!

یکـ ساعتـ اونجا بودمـ.

شایدمـ بیشتر!

حدود ششـ و بیستـ دقیقهـ برگشتمـ خونهـ

نقاشـ هاشـ همـ اونجا نشستهـ بودند

وقتی رفتمـ کسی نبود

سهـ دور نقاشی ها رو دیدمـ!

اونمـ اینـ مدلی کهـ سر هر تابلو

تا یهـ مدتـ میخـ میشدمـ

بعدمـ چهار صفحه براشونـ نظر نوشتمـ

یکیشونـ کهـ متوجهـ شدمـ اسمشـ سمیرا بود

گفتـ: اینقدر کارامونـ اشکالـ داشتـ؟!

گفتمـ:نهـ! تعریفهـ!

جاتونـ خالی بود...




†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

ϰ-†нêmê§